یکی نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان می رفته، یهو می بینه یک موتور گازی ازش جلو زد! خیلی شاکی می شه، پا رو میذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد می شه. یک مدت واسه خودش خوش و خرم می ره، یهو می بینه موتور گازیه باز ازش جلو زد! دیگه پاک قاط میزنه، پا رو تا ته می گذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو می زنه. همینجور داشته با آخرین سرعت می رفته، باز یهو می بینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد! طرف کم می اره، راهنما می زنه کنار. به موتوریه هم علامت می ده بزنه کنار. خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده می شه، می ره جلو موتوریه، میگه: آقا تو خدایی! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی کل مارو خوابوندی؟! موتوریه با رنگ پریده، نفس ن میگه: والله داداش. خدا پدرت رو بیامرزه واستادی. آخه کش شلوارم گیر کرده به آینه بغلت.

زیبا ترین داستا های کوتاه آموزنده و انگیزشی

داستان کوتاه آموزنده/شماره9

داستان اموزنده/شماره8

داستان کوتاه آموزنده/شماره6

رو ,جلو ,موتور ,یهو ,گاز، ,زد ,یهو می ,موتور گازی ,می بینه ,ازش جلو ,می رفته،

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ادکلن بلک افغان اصل و اورجینال سرویس خواب کودک و نوزاد هیأت کوهنوردی اوز server99 بهترین نرم افزار صدور فاکتور mining رقم آباد ** ارز دیجیتالی